ابعاد | 19 × 13 × 3 cm |
---|---|
گروه هدف | |
ویژگیهای ادبی | |
ویژگیهای چاپ | |
تعداد صفحات | 414 |
انتشارات | |
نویسنده | |
مترجم | |
مجموعه | |
عنوان اصلی | THE ASCENDANCE The Runaway King |
کشور منشأ | |
سال چاپ اولیه | 2014 |
شابک | 9786003910041 |
سه گانه صعود 2 – پادشاه فراری
۱۸,۰۰۰تومان
در سرزمینی دور، جنگ داخلی در حال شعلهور شدن است. اشرافزادهای به نام «کانِر» برای متحد کردن مردم جدا شده از قلمروی پادشاهی، نقشۀ زیرکانهای میکشد تا فرد دیگری را برای پسر گمشدۀ پادشاه پیدا کند و او را بر تخت سلطنت بنشاند. برای به دست آوردن این نقش چهار یتیم مجبور میشوند با یکدیگر رقابت کنند. یکی از آنها پسر سرکش و باهوشی است به نام «سیج».
او میداند که انگیزههای «کانِر» مشکوک است، با این حال، زندگی او بر لبۀ پرتگاه قرار دارد. «سیج» باید انتخاب شود تا نقش شاهزاده را بازی کند یا منتظر مرگش باشد. رقیبهای او هم برای برنده شدن در این رقابت نفسگیر، نقشههای خودشان را طراحی کردهاند و منتظرند به نحو ماهرانهای آن را اجرا کنند. به همین خاطر «سیج» نباید به کسی اعتماد کند و باید نقشههایش را پنهان نگه دارد.
هنگامی که «سیج» از یتیمخانۀ درب و داغون خود به کاخ مجلل «کانِر» میآید، این فریب لایه لایه خود را نشان میدهد و در نهایت، حقیقتی آشکار میشود که بسیار خطرناکتر از تمام دروغهاست: «اگر مجبور بودم یک بار دیگر زندگی کنم، هرگز این زندگی را انتخاب نمیکردم. اما باید بگویم اصلاً مطمئن نیستم که انتخاب دیگری داشتهام. اینها فکرهایی بود که از ذهنم میگذشت، درست هنگامی که با گوشت کبابی در زیر بغلم در حال فرار از بازار بودم.» سهگانۀ صعود داستان مهیج و جذاب پادشاهی است که برای حفظ بقای سلطنت ناگزیر میشود تاج و تختش را رها کند. آیا او دوباره به سرزمینش باز خواهد گشت؟
1
برای ترور خودم زود رسیدم.
غروبِ روزِ خاکسپاری خانوادهام بود و باید در کلیسا حاضر میشدم. اما فکر سوگواری در کنار افراد خودنما و پُرافادهای که آن جا حضور داشتند، حالم را بد میکرد. اگر آدم دیگری بودم، این حس برایم موضوعی شخصی به حساب میآمد.
یک ماه بود که پادشاه کارتیا شده بودم؛ مقامی که هرگز آمادگیاش را نداشتم و بیشتر مردم کارتیا هم باور داشتند که من برای پادشاهی کردن ساخته نشدهام. حتی اگر میخواستم با نظر آنها مخالفت کنم، آن قدر اعتبار نداشتتم که نظرم را بپذیرند. در طول چند هفتهای که از سلطنتم گذشته بود، جلب نظر مثبت مردم اصلاً برایم در اولویت نبود. در عوض، وظیفۀ بزرگتر و سنگینتری بر دوشم بود: باید مشاورانم را متقاعد میکردم تا برای جنگی که مطمئن بودم به زودی آغاز میشود، یاریام کنند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.