وزن | 155 g |
---|---|
ابعاد | 18.5 × 14 × 0.7 cm |
گروه هدف | |
ویژگیهای ادبی | |
ویژگیهای چاپ | |
تعداد صفحات | 152 |
انتشارات | |
نویسنده | |
کشور منشأ | |
سال چاپ اولیه | 1394 |
شابک | 9786003530539 |
بازجویی خانواده قلندری
۸,۰۰۰تومان
سروان روی کاغذش نوشت او از چی پشیمان است؟ بعد فکر کرد کدام اشتباهش او را این قدر آزار میدهد؟ غفلت از دخترعمویش یا ماجرای دزدی و یا دروغهایی که به هم میبافد؟ سروان میدانست که اینها را خودش باید بگوید. باید او را به حرف میکشید. پرسید: «عروسک چی شد؟ پیداش کردید؟»
فصل ۱
سروان کارتا پرسید: «چی شد که تصمیم گرفتی از بانک دزدی کنی؟»
سیاوش بیست و چهار ساله با یک متر و هفتاد و شش سانت قد، موهایش را با نمرۀ چهار زده بود و یک تیشرت ارزان و شلوار لی به تن داشت. او کمربند مشکی کاراته را در نوزده سالگی گرفته بود اما در بیست و دو سالگی این ورزش را رها کرده بود. علتش ممکن است مسخره به نظر برسد اما او این کار را کرده بود. پس از دو سال یک کوچولو شکم آورده بود و تک و توک موی سفید روی سرش دیده میشد.
روزی دست به این کار احمقانه زد که برای مرضیه، دختر همسایه و دوست خواهرش نازنین، خواستگار آمد. عمویش گفته بود کارت احمقانه است. بهش گفته بود این دختر نشد یکی دیگر. روزی که مرضیه به خواستگارش جواب مثبت داد، برای سیاوش روز سیاهی بود و در زندگی او مبدأ تاریخ شد. خودش میگفت: «نمیتونستم رقابت کنم، زدم به بیخیالی!»
یکی از اتفاقهایی که پس از آن روز سرنوشت ساز افتاد همین بود؛ کاراته را رها کرد و شد علاف و بیکار. سروان کارتا سؤالش را تکرار کرد.
– پرسیدم چی شد تصمیم گرفتی بانک بزنی؟
سیاوش گفت: «داستانش مفصّله!»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.